به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ شواهد موجود نشان ميدهد كه امريكادر تلاش بود همزمان با گسترش روابط موساد و ساواك، بسياري از مسئوليتهاي سيا را در ايران و خاورميانه به موساد واگذارد. تا آغازين سالهاي دهة 1340ش. سيا در تشكيل، آموزش، تجهيز و راهبري ساواك نقش درجه اول داشت و اينك امريكا در نظر داشت با سپردن بخش مهمي از مسئوليتهاي جاري سيا به موساد از نيرو و توان سيا در امور مهمتري استفاده كند.
با اين حال هدف امريكا از اين طرح، كاهش حضور سيا در ايران و كاهش همكاري با ساواك نبود؛ بلكه مقصود اصلي حضور بيشتر موساد در ايران بود تا با هماهنگي با ساواك كه خود تابعي از خواستههاي سيا بود، هماهنگي بيشتري بين سرويسهاي دوست در ايران و خاورميانه به وجود آيد. به عبارت ديگر با حضور موساد در ايران، در حيطه وظايف و عمل سرويس هاي اطلاعاتي ـ امنيتي و جاسوسي حامي سياستهاي امريكا در منطقه، تغييراتي حاصل شد. در اين ميان اسرائيل به دليل درگيري و دشمنيهاي آشكاري كه با دنياي اسلام و كشورهاي عربي داشت، بيش از پيش ميتوانست با تهديدات موجود مقابله كند. امريكا ترجيح ميداد همگام با حضور قدرتمند سيا در ايران، روابط ساواك و موساد را گسترش دهد و از امكانات بسياري كه ايران در اختيار اسرائيل قرار ميداد بهره برد. امريكا اميدوار بود در فاصلهاي نه چندان دور، در موارد بسياري در حيطه وظايف و عمل ساواك و موساد يگانگي و همسويي ايجاد شود. گفتني است بين خواستهها، اهداف و حيطه عمل اين دو سرويس در مسائل مختلف داخلي و خارجي و نيز فعاليتهاي اطلاعاتي ـ امنيتي و جاسوسي در رابطه با امنيت داخلي و كشورهاي هدف، اختلاف آشكاري وجود نداشت. گويي حكومت ايران هم مانند اسرائيل باكشورهاي اسلامي و عرب اختلاف دارد. به تبع آن، اعمال سياستي واحد و همسان در قبال اين كشورها توسط موساد و ساواك، انكارناپذير مينمود. تحولات آتي نشان داد كه امريكا و اسرائيل در بهرهگيري از اين سياست، موفقيتي قابل توجه كسب كرده و ساواك چنانكه دلخواه سيا و موساد بود، در مسير مطلوب آن دو گام برميدارد.
از اوايل دهة 1340ش.و هم زمان با رياست سرلشكر حسن پاكروان بر ساواك، روابط موساد و ساواك گسترش يافت و با هدايتهاي سيا و امريكا، موساد نه به عنوان سرويس جايگزين بلكه به مثابه سرويس مكمل و در عين حال پرتوان به جمع سرويسهاي دوست و همگرا در ايران و خاورميانه پيوست. با گسترش روابط موساد و ساواك، كمربند امنيتي امريكا در برابر شوروي در منطقه استراتژيك خاورميانه، استحكام بيشتري يافت. بدين ترتيب پس از امريكا، اسرائيل دومين كشوري بود كه با ايران روابط استراتژيك داشت. با روند رو به گسترش روابط اطلاعاتي ـ امنيتي ايران و اسرائيل، ايران بيش از پيش در مدار امريكا و غرب قرار گرفت و به تبع آن از كشورهاي اسلامي دور افتاد. موضوعي كه البته در اين ميان مورد توجه قرار نگرفت، تأمين منافع جهان اسلام بود. گازيورووسكي در اين باره ميگويد:
«ايران در اين دوره روابط بسيار نزديكي را با اسرائيل به جريان انداخت. ايران در سال 1950 با اسرائيل روابط سياسي غيررسمي برقرار كرد، و در سال 1957 به اسرائيل اجازه داده شد كه يك دفتر روابط در تهران تأسيس كند. افزون بر همكاري نزديك دو كشور در زمينههاي اطلاعاتي و نظامي، ايران در دهة 1960 مقدار قابل توجهي نفت به اسرائيل ميفروخت و به ساخت خط لوله نفتي ايلات ـ اشلكون كمك مالي كرد، و اسرائيل هم به ايران كمكهاي كشاورزي و كمك در برابر بلاياي طبيعي ميداد. گرچه هر دو دولت كوشيدند كه تا آنجا كه ممكن بود در روابط خود محتاط باشند، ولي بسياري از ايرانيان آگاه، تا اندازهاي از روابط واقعي و نزديك دو كشور اطلاع داشتند. بسياري از ايرانيان با مردم فلسطين در زمينههاي ضدامپرياليستي يا پان ـ اسلامي، ابراز همدردي ميكردند و از اين روي به شدت از تمايل شاه به حفظ روابط نزديك با اسرائيل، منزجر بودند. افزون بر اين، همين كه امريكا به اسرائيل نزديكتر شد، بسياري از ايرانيان روابط ايران و اسرائيل را، بيش از پيش نشانگر نفوذ امپرياليسم امريكا در ايران به حساب آوردند. پس از افزايش انفجارآميز بهاي نفت و خروج نيروهاي نظامي بريتانيا از خليج فارس، شاه به گونهاي فزاينده، درگير كشمكشهاي منطقهاي مانند درگيري در عمان و شاخ افريقا شد. بسياري از ايرانيان، اينگونه اقدامها را نمونه بارزتر همراهي ايران با امپرياليسم امريكا به حساب ميآوردند. در ميان اين كشمكشهاي منطقهاي، بهويژه قيام ظفار در عمان، براي ايرانيان هشدار دهنده بود، زيرا سربازان ايراني در اين سرزمين جنگيده و كشته ميشدند تا قيام مسلمانان عليه يك پادشاه خودكامه را كه چيزي بيش از يك دستنشانده بريتانيا به حساب نميآمد، سركوب كنند.»
گسترش مخالفت كشورهاي عربي با شاه و حمله به مشي او در برابر دنياي اسلام، بيش از پيش در دوستي او با اسرائيل مؤثر افتاد. برخي كشورهاي عربي در رسانههاي خود، شاه را خائن به آرمانهاي ديني و اسلامي ارزيابي ميكردند كه با دشمن بزرگ جهان اسلام (اسرائيل) پيوندهاي گستردهاي برقرار كرده است. همزمان، جوسازيهاي اسرائيل و نيز حمايتهاي پيدا و پنهان برخي كشورهاي عربي از مخالفان سياسي شاه، موجب نزديكي هر چه بيشتر ايران با اسرائيل شد.
بنگورين نخستوزير اسرائيل در اين باره پيشگام ساير رهبران اسرائيل بود. او طي نامهاي در اوايل دهة 1340ش. به شاه هشدار داد كه اگر در گسترش روابط سياسي و امنيتي با اسرائيل بيش از اين تعلل شود، از سوي كشورهاي تندرو عرب تبعات سوئي متوجه شاه و رژيمش خواهد شد.
مسافرت نيكيتا خروشچف دبيركل حزب كمونيست شوروي در ارديبهشت 1343 به قاهره كه گسترش روابط شوروي و مصر را در پي داشت، بيش از پيش شاه را براي گسترش روابط خود با اسرائيل مصمم ساخت. طي سالهاي بعد و به دنبال تحولات سياسي ـ امنيتي كه هر از گاه در خاورميانه و كشورهاي عربي روي ميداد، رهبران اسرائيل ميكوشيدند روابط خود را با ايران تحكيم بخشند. تا اوايل دهة 1970م./1350ش. كه مصر قرارداد كمپ ديويد را با اسرائيل امضاء كرد، تندرويهاي رهبران سياسي اين كشور همواره بزرگترين سلاح تبليغاتي رژيم صهيونيستي براي نزديك كردن سياست خود با رژيم پهلوي بود. ديگر كشور عربي كه با اعمال سياستهاي قهرآميز در برابر اسرائيل و نيز حكومت ايران موجبات همكاريهاي گسترده ساواك و موساد را فراهم آورد عراق بود. موساد و ساواك طي حدود 20 سال همكاري، بخش مهمي از فعاليت مشترك خود را به عراق اختصاص دادند.
عراق، با حكومت پهلوي رقابتي پرتنش داشت و كشمكشهاي سياسي و تهديدات نظامي ـ امنيتي طرفين بر ضد ديگري تمامي نداشت.
مسائلي از اين دست، روابط ايران و اسرائيل را گسترش داده و اين دو كشور را به يكديگر وابسته كرد. فرد هاليدي تصريح ميكند كه در شرايط انزواي ايران از سوي كشورهاي اسلامي خاورميانه، ايران و اسرائيل مشتاقانه روابطشان را «تحكيم» بخشيدند. ايران بيش از هر كشور ديگري با صهيونيستها روابط سياسي ـ امنيتي و اقتصادي داشت. ويليام سوليوان آخرين سفير امريكا در ايران، در اين باره ميگويد:
«شايد مطلعترين همكاران خارجي من در تهران، كه كمتر از امه به چشم ميخورد نمايندة سياسي اسرائيل در تهران بود. او كه يكي از ديپلماتهاي ارشد كشور خود به شمار ميرفت در تهران عنوان سفارت نداشت. زيرا با وجود روابط نزديك و صميمانة اسرائيل با حكومت شاه، چون ايران يك كشور اسلامي بود شاه ترجيح ميداد روابط ايران و اسرائيل در سطح غيرسمي باقي بماند. با وجود اين چون قريب هشتاد هزار يهودي در ايران زندگي ميكردند و جامعة يهوديان ايران در كلية رشتههاي تجارت و اقتصاد ايران رسوخ كرده بودند ديپلماتهاي اسرائيلي در تهران به شبكه اطلاعاتي وسيعي در ايران دست داشتن كه نظير آن در اختيار هيچ كشور ديگري نبود.»
مايكل لدين از كارگزاران سياست خارجي امريكا نيز با اشاره به خشم انقلابيون ايران به رهبري امام خميني(ره) از اسرائيل، درباره روابط گسترده ايران و اسرائيل چنين نوشته است:
«كساني كه به روابط ميان ايران و اسرائيل آشنايي ندارند، چه بسا از شدت خشم آيتالله خميني از همان سال 1975 دچار شگفتي شوند. آنها عموماً از اين امر بيخبرند كه همه نخستوزيران اسرائيل از ديويد بنگوريون گرفته تا مناخيم بگين در اين دوره به تهران رفتهاند همچنانكه بسياري از رجال ديگر اسرائيلي اين كار را كردهاند، مثلاً موشهدايان و اسحاق رابين، در كمال خفا به تهران رفتهاند، تا با همتايان ايراني خود دربارة منافع مشتركشان گفتگو كنند و ميان دو كشور همكاري شديدي وجود داشته است. ايران براي اسرائيل معتمدترين تأمين كننده نفت بوده است و اسرائيل در عوض با كمك به تهران در زمينه آمادگي نظامي و با سهيم كردن ايران تا حد معيني در اطلاعات سرويسهاي اطلاعاتي خود و حتي با تأمين كمك فني واكنش نشان داده است. اسرائيل در تهران سفارت نداشت، لكن يوري لوبراني رئيس هيئت اسرائيلي در ايران به اندازه هر ديپلمات ديگري كه رسماً اين عنوان را داشت، سفير بود.»
*پايگاههاي اطلاعاتي موساد در ايران
بر اساس همين روابط نزديك و منافع مشترك بود كه شاه موافقت كرد موساد در بخشهاي غربي و جنوبي كشور چند پايگاه جاسوسي ـ اطلاعاتي ايجاد كند و با ياري ساواك بر ضد كشورهاي عربي ـ اسلامي منطقه به اقدامات جاسوسي و اطلاعاتي دست زند. حسين فردوست، موساد را پس از سيا، فعالترين سرويس اطلاعاتي ـ امنيتي خارجي ميداند كه در ايران حضور گسترده داشت.
از همان سالهاي نخست دهة 1340ش. سازمان موساد با همكاري ساواك، سه پايگاه اطلاعاتي ـ جاسوسي در استانهاي خوزستان، ايلام و كردستان تأسيس كرد كه عمده فعاليت آن عمليات اطلاعاتي ـ جاسوسي بر ضد عراق و برخي كشورهاي عربي ديگر بود. برخي از همكاران اطلاعاتي موساد و ساواك در اين پايگاهها، عرب بودند و تابعيت كشورهاي عراق، كويت، اميرنشينهاي امارات، بحرين و نيز عربستان را داشتند. طي سالهاي بعد، فعاليت اين پايگاهها گسترش يافت و با بهرهگيري از تجهيزات جاسوسي مدرن و نصب رادارهاي متعدد در مناطق مختلف مرزي ايران با عراق، بخش اعظمي از خاك اين كشور تحت كنترل قرار گرفت.
چنانكه از خاطرات فردوست برميآيد، مقامات موساد براي بهرهگيري بيشتر از امكانات ساواك در پايگاههاي خود، حتي به برخي مقامات ساواك ماهيانه مقرريهايي ميپرداختند كه فردوست از آن به رشوه تعبير كرده است. فردوست فعاليت اين پايگاهها را براي اهداف جاسوسي موساد بسيار مفيد ارزيابي ميكند و تصريح ميكند كه براي اداره آنها از مأموراني بسيار ورزيده و كارآزموده بهره گرفته ميشد. در بخشهايي از خاطرات فردوست در اين باره چنين ميخوانيم:
«زماني كه در سال 1340 به ساواك رفتيم، سرتيپ علوي كيا (قائممقام سابق ساواك) فردي به نام يعقوب نيمرودي را به من معرفي كرد و گفت كه محمدرضا اجازه داده كه او با ساواك رابطه داشته باشد و تبادل اطلاعات نمايد. نيمرودي درجه سرهنگ دومي داشت و رئيس اطلاعات سفارت مخفي اسرائيل بود. او يك ماه بعد به ديدن من آمد و ضمن تشكر از همكاري برخي ادارات كل ساواك (ادارات كل دوم و سوم و هشتم) پاكتي به من داد. ديدم كه در پاكت مبلغ 80 هزار تومان (يا 60 هزار تومان) وجه نقد است. از او پرسيدم كه اين مبلغ چيست؟
پاسخ داد: «از بدو همكاري برونمرزي هر ماهه اين مبلغ به سرتيپ علوي كيا بابت هزينههايي كه ساواك در اين همكاري متحمل ميشود، پرداخت ميگردد!» پاكت را به او پس دادم و گفتم: فعلاً نزد خودتان باشد تا با علويكيا ملاقات و موضوع را مطرح نمايم. او هم پس گرفت و خداحافظ كرد. با سرتيپ علويكيا ملاقات كردم و جريان را پرسيدم. گفت: «مدتي است كه اسرائيليها 3 پايگاه برونمرزي در غرب و جنوب ايران احداث كردهاند و بابت هزينههايي كه ساواك از اين بابت متحمل ميشود، هر ماهه اين مبلغ را به ساواك ميپردازند كه به مسئول هزينههاي سرّي ساواك داده ميشود.» گفتم: اگر ساواك اجازه ايجاد اين 3 پايگاه را داده، ديگر اجازهخانه پرسنل اسرائيلي و تهيه غذا و ساير تسهيلات كه با ستاد مركزي ساواك نيست و اينها در هر محلي كه هستند رئيس ساواك آن منطقه ميتواند تسهيلات را فراهم آورد و هزينه مربوطه را خودشان بدهند. در حالي كه پرداخت وجه به قائممقام ساواك مثل اين است كه بابت اجازه ايجاد 3 پايگاه به مقام عالي ساواك رشوه ميدهند. علويكيا گفت: «هر طور مصلحت بدانيد. ظاهراً راهحل پيشنهادي شما صحيحتر است!» به اين ترتيب مسئله پول منتفي شد و نيمرودي ديگر هيچ بحثي در اين باره نكرد. پاكروان اهل اين حرفها نبود، ولي به احتمال زياد معتضد، كه رئيس قسمت اطلاعات خارجي ساواك (يعني ادارات كل دوم و هفتم) بود به اتفاق علويكيا، با نيمرودي وارد معامله شده و اين پول را ميان خود تقسيم ميكردند...»
فردوست درباره روند فعاليت پايگاههاي سهگانه جاسوسي موساد در قلمروهاي غربي و جنوبي ايران و حيطه فعاليت و عمل هر يك از آن پايگاهها نيز اطلاعات جالب توجهي ارائه كرده است:
«به هر حال، اسرائيل داراي 3 پايگاه برون مرزي در ايران بود، كه احتمالاً از سال 1337 اين پايگاهها ايجاد شده بود. اين 3 پايگاه در خوزستان (مركز اهواز)، درايلام (مركز ايلام) و در كردستان (مركز بانه يا مريوان) و در محلي مستقر بود كه ساواك هم در آن محل باشد. در آن زمان اطلاعي از وضع اين پايگاهها نداشتم و اداره كل آموزش هم وجود نداشت تا كسب اطلاع كنم، لذا براي آشنايي كامل و دقيق از سازمان برون مرزي اسرائيل و نحوة گردآوري اطلاعات، خواستم كه بهترين رئيس پايگاه به تهران احضار شود، كه گفته شد رئيس پايگاه خوزستان است. او 3 روز در تهران ماند و صبح و بعد از ظهر هر چه لازم بود ديكته كرد و من همه را نوشتم و بعداً بر اساس آن يك جزوه مدون، تنظيم نمودم. اين جزوه به حدي كامل بود كه بعدها هر چه در ساواك در زمينه برونمرزي آموزش داده ميشد به كاملي اين جزوه نبود. از همان روز اول مشهود بود كه اين فرد از افراد ممتاز سازمان برونمرزي اسرائيل است. لذا، بعدها او را چند بار براي آموزش به اداره كل دوم دعوت كردم و متوجه شدم كه حتي از نيمرودي نيز ورزيدهتر است. هدف پايگاههاي برونمرزي اسرائيل در ايران، عراق و كشورهاي عربي بود و اكثر مأمورين را اين 3 پايگاه استخدام ميكردند و پس از آموزش كامل مرحله بهرهبرداري شروع ميشد. اكثر مأمورين پايگاهها عراقي بودند، ولي پايگاه خوزستان موفق شد تعدادي مأمور كويتي و بحريني و اميرنشينهاي امارات و حتي افرادي از عربستان سعودي را نيز استخدام و به كار گمارد، به طوري كه از اين 3 پايگاه كليه اطلاعات لازم از عراق و تا حدي از كويت و امارات و عربستان و سوريه جمعآوري ميشد. البته منظور اسرائيليها در شروع كار عراق بود، ولي به تدريج امكانات به حدي زياد شد كه كشورهاي فوقالذكر را نيز تحت پوشش قرار داد. يك نسخه از كليه اطلاعات جمعآوري شده به اداره كل دوم ساواك تحويل ميشد و يك نسخه نيز به سرعت به اسرائيل ارسال ميگرديد. بايد اضافه كنم كه اداره كل دوم ساواك نيز داراي حدود 10 پايگاه برونمرزي براي كار در عراق و كشورهاي عربي بود، ولي نتيجه كار اين 3پايگاه اسرائيلي حتي با مجموع كار آن 10 پايگاه نيز قابل مقايسه نبود. علت عدم ورزيدگي و عدم تجربه كافي رهبران برونمرزي اداره كل دوم بود.»
عليالظاهر پايگاههاي سهگانه اطلاعاتي ـ جاسوسي موساد در مناطق غربي و جنوبي ايران در سال 1346 برچيده شد و مسئولان آن سازمان ترجيح دادند از آن پس، هدايت شبكههاي اطلاعاتي گستردهاي را كه تا آن هنگام در ايران ايجاد كرده بودند (گفته شده كه در همين رابطه حدود 300 نفر مأمور ورزيده اطلاعاتي و جاسوسي تربيت شده و به كار گرفته شده بودند) از خاك اسرائيل برعهده گيرند. چند سال بعد، بار ديگر اسرائيل درصدد برآمد پايگاههاي سهگانه اطلاعاتي ـ جاسوسي در غرب و جنوب ايران را فعال سازد، اما رؤساي ساواك چندان تمايلي به فعاليت دوباره آن نشان ندادند. در آستانه قرارداد صلح ايران و عراق در الجزاير (1975م./1354ش.) برخي كارشناسان و مديران ارشد ساواك هشدار دادند كه با فعال شدن دوباره پايگاههاي اطلاعاتي موساد در مناطق غربي و جنوبي كشور، در روند صلح دو كشور (ايران و عراق) مشكلات جدي بروز خواهد كرد. در اين ميان، رئيس وقت ساواك خوزستان ضمن اشاره به اثرات سوء فعاليت پايگاههاي جاسوسي سهگانه مذكور، گفته كه همكاريهاي گذشته، فايده قابل اعتنايي براي ايران نداشته است. وي به تبعات سوء از سرگيري فعاليت اين پايگاهها در روابط ايران و عراق نيز پرداخته است:
عطف به 38319/243 ـ 1/11/54
موضوع استقرار مجدد رهبر عمليات برونمرزي دوستان زيتون در آبادان و شروع همكاري مشترك با پايگاه برونمرزي، اين ساواك با بررسي سوابق همكاري 12 ساله دوستان زيتون در خوزستان و نتايجي كه در گذشته به دست آمده به شرح زير اظهارنظر ميگردد:
1ـ دوستان زيتون انتظار بهره كار منابع را داشته و به حفاظت آنها كمترين توجهي نمينمودند و در نتيجه آخرالامر تعدادي منابع ايراني و عراقي لو رفته و تعدادي نيز دستگير و اعدام و تعدادي هم متواري و پناهنده شدند كه هنوز از نظر تأمين مخارج خانواده آنها ساواك با مشكلاتي درگير است.
2ـ به طور كلي عدم آشنايي رهبر عمليات برونمرزي دوستان [اسرائيليها] به زبان خارجي و بعضاً عدم آگاهي از خصوصيات اخلاقي، طرز زندگي، آداب و سنن و تعصبات مذهبي منطقهاي ساكنان نوار مرزي باعث ميگردد كه اگر رهبر عمليات دوستان زيتون از ابتداي نشان كردن در جريان ماوقع قرار نگيرد به نامه پراكني و شكوه و شكايت نزد اولياي خود در مركز ميپردازد[...]. و اگر در جريان قرار گيرند و در عمليات شركت كنند ناخودآگاه چنان رفتار ميكنند كه نشان شده را يا بري از همكاري و يا بسيار متوقع و يا مطلع از فعاليت به نفع يك كشور بيگانه مينمايند[...]. بعضاًدوستان زيتون مايل بودند كه زيركانه و مخفيانه منابع پايگاه برونمرزي خود را مستقيماً خود از طرق ديگري اداره نمايند[...].
5ـ با توجه به توافقت سياسي و مرزي بين دولتين ايران و عراق و تعهدات سياسي ناشي از آن و تشديد مراقبتهاي نوار مرزي و هوشياري دستگاههاي ضداطلاعاتي حريف و صدور اوامر مؤكد در زمينه رعايت كامل حفاظت در جلوگيري از لو رفتن عوامل و ديگر كارهايي كه به حسن نيت سياسي دولت شاهنشاهي لطمه بزند. به نظر ميرسد در حال حاضر با در نظر گرفتن موارد بالا به هيچوجه ريسك كردن در فعاليتهاي مشترك برونمرزي و تشكيل شبكات [شبكههاي] اطلاعاتي و گسترش آن به صلاح نباشد. زيرا دوستان زيتون به اين مسئله اهميتي نميدهند و محتملاً دلشان به حال ما نسوخته و با اوضاع و احوالي كه به همين علت بعداً از نظر سياسي بين ايران وعراق روي خواهد داد و عكسالعمل اعراب روي ايران اعتنايي نخواهند نمود. نتيجه اينكه با توجه به مقدار زياد يهودي ايراني كه در آبادان وجود دارد و شناسايي دوستان زيتون روي آنها و اينكه اكثر اين يهوديها در بيشتر شئون مختلف اجتماعي و تجاري آبادان و خرمشهر نفوذ كامل دارند و سابقه امر نشان ميدهد كه رفت و آمدهاي مشكوك و بيدليل رهبران عمليات اعزامي دوستان [اسرائيلي] درگذشته به نقاط پست و دور افتاده شهر احتمال تماس آنها را با اين يهوديها و يا عوامل ديگري دور از برنامه همكاري مشترك و به طور كلي ديد ساواك [... است]. »
پس از مدت كوتاهي، بار ديگر از اوايل 1355ش. پايگاههاي اطلاعاتي ـ جاسوسي موساد در غرب و جنوب كشور فعاليت خود را از سر گرفتند و تا پايان دوران پهلوي اين پايگاهها فعال بود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اين پايگاهها توسط انقلابيون تصرف شد و به فعاليت آن خاتمه داده شد. روزنامه كيهان در سوم اسفند 1357 درباره كشف يكي از همين پايگاهها چنين نوشته است:
«عدهاي از مجاهدين قهرمان شهر كرمانشاه موفق به كشف يك پايگاه بزرگ مخابراتي و جاسوسي در غرب اين شهرستان شدند... گروهي از مطلعين و مجاهدين هنگام جستجو تعدادي اسناد و مدارك سري در ساختمانهاي اين پايگاه كشف كردند و عقيده داشتند كه اين مجموعه به وسيله عمال ساواك و مأموران جاسوسي اسرائيل و هدايت و كنترل سيا در دست ساختمان بود...»
منبع:ساواک ، مظفر شاهدی ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، بهار 1386 ، ص 218 تا 227
با اين حال هدف امريكا از اين طرح، كاهش حضور سيا در ايران و كاهش همكاري با ساواك نبود؛ بلكه مقصود اصلي حضور بيشتر موساد در ايران بود تا با هماهنگي با ساواك كه خود تابعي از خواستههاي سيا بود، هماهنگي بيشتري بين سرويسهاي دوست در ايران و خاورميانه به وجود آيد. به عبارت ديگر با حضور موساد در ايران، در حيطه وظايف و عمل سرويس هاي اطلاعاتي ـ امنيتي و جاسوسي حامي سياستهاي امريكا در منطقه، تغييراتي حاصل شد. در اين ميان اسرائيل به دليل درگيري و دشمنيهاي آشكاري كه با دنياي اسلام و كشورهاي عربي داشت، بيش از پيش ميتوانست با تهديدات موجود مقابله كند. امريكا ترجيح ميداد همگام با حضور قدرتمند سيا در ايران، روابط ساواك و موساد را گسترش دهد و از امكانات بسياري كه ايران در اختيار اسرائيل قرار ميداد بهره برد. امريكا اميدوار بود در فاصلهاي نه چندان دور، در موارد بسياري در حيطه وظايف و عمل ساواك و موساد يگانگي و همسويي ايجاد شود. گفتني است بين خواستهها، اهداف و حيطه عمل اين دو سرويس در مسائل مختلف داخلي و خارجي و نيز فعاليتهاي اطلاعاتي ـ امنيتي و جاسوسي در رابطه با امنيت داخلي و كشورهاي هدف، اختلاف آشكاري وجود نداشت. گويي حكومت ايران هم مانند اسرائيل باكشورهاي اسلامي و عرب اختلاف دارد. به تبع آن، اعمال سياستي واحد و همسان در قبال اين كشورها توسط موساد و ساواك، انكارناپذير مينمود. تحولات آتي نشان داد كه امريكا و اسرائيل در بهرهگيري از اين سياست، موفقيتي قابل توجه كسب كرده و ساواك چنانكه دلخواه سيا و موساد بود، در مسير مطلوب آن دو گام برميدارد.
از اوايل دهة 1340ش.و هم زمان با رياست سرلشكر حسن پاكروان بر ساواك، روابط موساد و ساواك گسترش يافت و با هدايتهاي سيا و امريكا، موساد نه به عنوان سرويس جايگزين بلكه به مثابه سرويس مكمل و در عين حال پرتوان به جمع سرويسهاي دوست و همگرا در ايران و خاورميانه پيوست. با گسترش روابط موساد و ساواك، كمربند امنيتي امريكا در برابر شوروي در منطقه استراتژيك خاورميانه، استحكام بيشتري يافت. بدين ترتيب پس از امريكا، اسرائيل دومين كشوري بود كه با ايران روابط استراتژيك داشت. با روند رو به گسترش روابط اطلاعاتي ـ امنيتي ايران و اسرائيل، ايران بيش از پيش در مدار امريكا و غرب قرار گرفت و به تبع آن از كشورهاي اسلامي دور افتاد. موضوعي كه البته در اين ميان مورد توجه قرار نگرفت، تأمين منافع جهان اسلام بود. گازيورووسكي در اين باره ميگويد:
«ايران در اين دوره روابط بسيار نزديكي را با اسرائيل به جريان انداخت. ايران در سال 1950 با اسرائيل روابط سياسي غيررسمي برقرار كرد، و در سال 1957 به اسرائيل اجازه داده شد كه يك دفتر روابط در تهران تأسيس كند. افزون بر همكاري نزديك دو كشور در زمينههاي اطلاعاتي و نظامي، ايران در دهة 1960 مقدار قابل توجهي نفت به اسرائيل ميفروخت و به ساخت خط لوله نفتي ايلات ـ اشلكون كمك مالي كرد، و اسرائيل هم به ايران كمكهاي كشاورزي و كمك در برابر بلاياي طبيعي ميداد. گرچه هر دو دولت كوشيدند كه تا آنجا كه ممكن بود در روابط خود محتاط باشند، ولي بسياري از ايرانيان آگاه، تا اندازهاي از روابط واقعي و نزديك دو كشور اطلاع داشتند. بسياري از ايرانيان با مردم فلسطين در زمينههاي ضدامپرياليستي يا پان ـ اسلامي، ابراز همدردي ميكردند و از اين روي به شدت از تمايل شاه به حفظ روابط نزديك با اسرائيل، منزجر بودند. افزون بر اين، همين كه امريكا به اسرائيل نزديكتر شد، بسياري از ايرانيان روابط ايران و اسرائيل را، بيش از پيش نشانگر نفوذ امپرياليسم امريكا در ايران به حساب آوردند. پس از افزايش انفجارآميز بهاي نفت و خروج نيروهاي نظامي بريتانيا از خليج فارس، شاه به گونهاي فزاينده، درگير كشمكشهاي منطقهاي مانند درگيري در عمان و شاخ افريقا شد. بسياري از ايرانيان، اينگونه اقدامها را نمونه بارزتر همراهي ايران با امپرياليسم امريكا به حساب ميآوردند. در ميان اين كشمكشهاي منطقهاي، بهويژه قيام ظفار در عمان، براي ايرانيان هشدار دهنده بود، زيرا سربازان ايراني در اين سرزمين جنگيده و كشته ميشدند تا قيام مسلمانان عليه يك پادشاه خودكامه را كه چيزي بيش از يك دستنشانده بريتانيا به حساب نميآمد، سركوب كنند.»
گسترش مخالفت كشورهاي عربي با شاه و حمله به مشي او در برابر دنياي اسلام، بيش از پيش در دوستي او با اسرائيل مؤثر افتاد. برخي كشورهاي عربي در رسانههاي خود، شاه را خائن به آرمانهاي ديني و اسلامي ارزيابي ميكردند كه با دشمن بزرگ جهان اسلام (اسرائيل) پيوندهاي گستردهاي برقرار كرده است. همزمان، جوسازيهاي اسرائيل و نيز حمايتهاي پيدا و پنهان برخي كشورهاي عربي از مخالفان سياسي شاه، موجب نزديكي هر چه بيشتر ايران با اسرائيل شد.
بنگورين نخستوزير اسرائيل در اين باره پيشگام ساير رهبران اسرائيل بود. او طي نامهاي در اوايل دهة 1340ش. به شاه هشدار داد كه اگر در گسترش روابط سياسي و امنيتي با اسرائيل بيش از اين تعلل شود، از سوي كشورهاي تندرو عرب تبعات سوئي متوجه شاه و رژيمش خواهد شد.
مسافرت نيكيتا خروشچف دبيركل حزب كمونيست شوروي در ارديبهشت 1343 به قاهره كه گسترش روابط شوروي و مصر را در پي داشت، بيش از پيش شاه را براي گسترش روابط خود با اسرائيل مصمم ساخت. طي سالهاي بعد و به دنبال تحولات سياسي ـ امنيتي كه هر از گاه در خاورميانه و كشورهاي عربي روي ميداد، رهبران اسرائيل ميكوشيدند روابط خود را با ايران تحكيم بخشند. تا اوايل دهة 1970م./1350ش. كه مصر قرارداد كمپ ديويد را با اسرائيل امضاء كرد، تندرويهاي رهبران سياسي اين كشور همواره بزرگترين سلاح تبليغاتي رژيم صهيونيستي براي نزديك كردن سياست خود با رژيم پهلوي بود. ديگر كشور عربي كه با اعمال سياستهاي قهرآميز در برابر اسرائيل و نيز حكومت ايران موجبات همكاريهاي گسترده ساواك و موساد را فراهم آورد عراق بود. موساد و ساواك طي حدود 20 سال همكاري، بخش مهمي از فعاليت مشترك خود را به عراق اختصاص دادند.
عراق، با حكومت پهلوي رقابتي پرتنش داشت و كشمكشهاي سياسي و تهديدات نظامي ـ امنيتي طرفين بر ضد ديگري تمامي نداشت.
مسائلي از اين دست، روابط ايران و اسرائيل را گسترش داده و اين دو كشور را به يكديگر وابسته كرد. فرد هاليدي تصريح ميكند كه در شرايط انزواي ايران از سوي كشورهاي اسلامي خاورميانه، ايران و اسرائيل مشتاقانه روابطشان را «تحكيم» بخشيدند. ايران بيش از هر كشور ديگري با صهيونيستها روابط سياسي ـ امنيتي و اقتصادي داشت. ويليام سوليوان آخرين سفير امريكا در ايران، در اين باره ميگويد:
«شايد مطلعترين همكاران خارجي من در تهران، كه كمتر از امه به چشم ميخورد نمايندة سياسي اسرائيل در تهران بود. او كه يكي از ديپلماتهاي ارشد كشور خود به شمار ميرفت در تهران عنوان سفارت نداشت. زيرا با وجود روابط نزديك و صميمانة اسرائيل با حكومت شاه، چون ايران يك كشور اسلامي بود شاه ترجيح ميداد روابط ايران و اسرائيل در سطح غيرسمي باقي بماند. با وجود اين چون قريب هشتاد هزار يهودي در ايران زندگي ميكردند و جامعة يهوديان ايران در كلية رشتههاي تجارت و اقتصاد ايران رسوخ كرده بودند ديپلماتهاي اسرائيلي در تهران به شبكه اطلاعاتي وسيعي در ايران دست داشتن كه نظير آن در اختيار هيچ كشور ديگري نبود.»
مايكل لدين از كارگزاران سياست خارجي امريكا نيز با اشاره به خشم انقلابيون ايران به رهبري امام خميني(ره) از اسرائيل، درباره روابط گسترده ايران و اسرائيل چنين نوشته است:
«كساني كه به روابط ميان ايران و اسرائيل آشنايي ندارند، چه بسا از شدت خشم آيتالله خميني از همان سال 1975 دچار شگفتي شوند. آنها عموماً از اين امر بيخبرند كه همه نخستوزيران اسرائيل از ديويد بنگوريون گرفته تا مناخيم بگين در اين دوره به تهران رفتهاند همچنانكه بسياري از رجال ديگر اسرائيلي اين كار را كردهاند، مثلاً موشهدايان و اسحاق رابين، در كمال خفا به تهران رفتهاند، تا با همتايان ايراني خود دربارة منافع مشتركشان گفتگو كنند و ميان دو كشور همكاري شديدي وجود داشته است. ايران براي اسرائيل معتمدترين تأمين كننده نفت بوده است و اسرائيل در عوض با كمك به تهران در زمينه آمادگي نظامي و با سهيم كردن ايران تا حد معيني در اطلاعات سرويسهاي اطلاعاتي خود و حتي با تأمين كمك فني واكنش نشان داده است. اسرائيل در تهران سفارت نداشت، لكن يوري لوبراني رئيس هيئت اسرائيلي در ايران به اندازه هر ديپلمات ديگري كه رسماً اين عنوان را داشت، سفير بود.»
*پايگاههاي اطلاعاتي موساد در ايران
بر اساس همين روابط نزديك و منافع مشترك بود كه شاه موافقت كرد موساد در بخشهاي غربي و جنوبي كشور چند پايگاه جاسوسي ـ اطلاعاتي ايجاد كند و با ياري ساواك بر ضد كشورهاي عربي ـ اسلامي منطقه به اقدامات جاسوسي و اطلاعاتي دست زند. حسين فردوست، موساد را پس از سيا، فعالترين سرويس اطلاعاتي ـ امنيتي خارجي ميداند كه در ايران حضور گسترده داشت.
از همان سالهاي نخست دهة 1340ش. سازمان موساد با همكاري ساواك، سه پايگاه اطلاعاتي ـ جاسوسي در استانهاي خوزستان، ايلام و كردستان تأسيس كرد كه عمده فعاليت آن عمليات اطلاعاتي ـ جاسوسي بر ضد عراق و برخي كشورهاي عربي ديگر بود. برخي از همكاران اطلاعاتي موساد و ساواك در اين پايگاهها، عرب بودند و تابعيت كشورهاي عراق، كويت، اميرنشينهاي امارات، بحرين و نيز عربستان را داشتند. طي سالهاي بعد، فعاليت اين پايگاهها گسترش يافت و با بهرهگيري از تجهيزات جاسوسي مدرن و نصب رادارهاي متعدد در مناطق مختلف مرزي ايران با عراق، بخش اعظمي از خاك اين كشور تحت كنترل قرار گرفت.
چنانكه از خاطرات فردوست برميآيد، مقامات موساد براي بهرهگيري بيشتر از امكانات ساواك در پايگاههاي خود، حتي به برخي مقامات ساواك ماهيانه مقرريهايي ميپرداختند كه فردوست از آن به رشوه تعبير كرده است. فردوست فعاليت اين پايگاهها را براي اهداف جاسوسي موساد بسيار مفيد ارزيابي ميكند و تصريح ميكند كه براي اداره آنها از مأموراني بسيار ورزيده و كارآزموده بهره گرفته ميشد. در بخشهايي از خاطرات فردوست در اين باره چنين ميخوانيم:
«زماني كه در سال 1340 به ساواك رفتيم، سرتيپ علوي كيا (قائممقام سابق ساواك) فردي به نام يعقوب نيمرودي را به من معرفي كرد و گفت كه محمدرضا اجازه داده كه او با ساواك رابطه داشته باشد و تبادل اطلاعات نمايد. نيمرودي درجه سرهنگ دومي داشت و رئيس اطلاعات سفارت مخفي اسرائيل بود. او يك ماه بعد به ديدن من آمد و ضمن تشكر از همكاري برخي ادارات كل ساواك (ادارات كل دوم و سوم و هشتم) پاكتي به من داد. ديدم كه در پاكت مبلغ 80 هزار تومان (يا 60 هزار تومان) وجه نقد است. از او پرسيدم كه اين مبلغ چيست؟
پاسخ داد: «از بدو همكاري برونمرزي هر ماهه اين مبلغ به سرتيپ علوي كيا بابت هزينههايي كه ساواك در اين همكاري متحمل ميشود، پرداخت ميگردد!» پاكت را به او پس دادم و گفتم: فعلاً نزد خودتان باشد تا با علويكيا ملاقات و موضوع را مطرح نمايم. او هم پس گرفت و خداحافظ كرد. با سرتيپ علويكيا ملاقات كردم و جريان را پرسيدم. گفت: «مدتي است كه اسرائيليها 3 پايگاه برونمرزي در غرب و جنوب ايران احداث كردهاند و بابت هزينههايي كه ساواك از اين بابت متحمل ميشود، هر ماهه اين مبلغ را به ساواك ميپردازند كه به مسئول هزينههاي سرّي ساواك داده ميشود.» گفتم: اگر ساواك اجازه ايجاد اين 3 پايگاه را داده، ديگر اجازهخانه پرسنل اسرائيلي و تهيه غذا و ساير تسهيلات كه با ستاد مركزي ساواك نيست و اينها در هر محلي كه هستند رئيس ساواك آن منطقه ميتواند تسهيلات را فراهم آورد و هزينه مربوطه را خودشان بدهند. در حالي كه پرداخت وجه به قائممقام ساواك مثل اين است كه بابت اجازه ايجاد 3 پايگاه به مقام عالي ساواك رشوه ميدهند. علويكيا گفت: «هر طور مصلحت بدانيد. ظاهراً راهحل پيشنهادي شما صحيحتر است!» به اين ترتيب مسئله پول منتفي شد و نيمرودي ديگر هيچ بحثي در اين باره نكرد. پاكروان اهل اين حرفها نبود، ولي به احتمال زياد معتضد، كه رئيس قسمت اطلاعات خارجي ساواك (يعني ادارات كل دوم و هفتم) بود به اتفاق علويكيا، با نيمرودي وارد معامله شده و اين پول را ميان خود تقسيم ميكردند...»
فردوست درباره روند فعاليت پايگاههاي سهگانه جاسوسي موساد در قلمروهاي غربي و جنوبي ايران و حيطه فعاليت و عمل هر يك از آن پايگاهها نيز اطلاعات جالب توجهي ارائه كرده است:
«به هر حال، اسرائيل داراي 3 پايگاه برون مرزي در ايران بود، كه احتمالاً از سال 1337 اين پايگاهها ايجاد شده بود. اين 3 پايگاه در خوزستان (مركز اهواز)، درايلام (مركز ايلام) و در كردستان (مركز بانه يا مريوان) و در محلي مستقر بود كه ساواك هم در آن محل باشد. در آن زمان اطلاعي از وضع اين پايگاهها نداشتم و اداره كل آموزش هم وجود نداشت تا كسب اطلاع كنم، لذا براي آشنايي كامل و دقيق از سازمان برون مرزي اسرائيل و نحوة گردآوري اطلاعات، خواستم كه بهترين رئيس پايگاه به تهران احضار شود، كه گفته شد رئيس پايگاه خوزستان است. او 3 روز در تهران ماند و صبح و بعد از ظهر هر چه لازم بود ديكته كرد و من همه را نوشتم و بعداً بر اساس آن يك جزوه مدون، تنظيم نمودم. اين جزوه به حدي كامل بود كه بعدها هر چه در ساواك در زمينه برونمرزي آموزش داده ميشد به كاملي اين جزوه نبود. از همان روز اول مشهود بود كه اين فرد از افراد ممتاز سازمان برونمرزي اسرائيل است. لذا، بعدها او را چند بار براي آموزش به اداره كل دوم دعوت كردم و متوجه شدم كه حتي از نيمرودي نيز ورزيدهتر است. هدف پايگاههاي برونمرزي اسرائيل در ايران، عراق و كشورهاي عربي بود و اكثر مأمورين را اين 3 پايگاه استخدام ميكردند و پس از آموزش كامل مرحله بهرهبرداري شروع ميشد. اكثر مأمورين پايگاهها عراقي بودند، ولي پايگاه خوزستان موفق شد تعدادي مأمور كويتي و بحريني و اميرنشينهاي امارات و حتي افرادي از عربستان سعودي را نيز استخدام و به كار گمارد، به طوري كه از اين 3 پايگاه كليه اطلاعات لازم از عراق و تا حدي از كويت و امارات و عربستان و سوريه جمعآوري ميشد. البته منظور اسرائيليها در شروع كار عراق بود، ولي به تدريج امكانات به حدي زياد شد كه كشورهاي فوقالذكر را نيز تحت پوشش قرار داد. يك نسخه از كليه اطلاعات جمعآوري شده به اداره كل دوم ساواك تحويل ميشد و يك نسخه نيز به سرعت به اسرائيل ارسال ميگرديد. بايد اضافه كنم كه اداره كل دوم ساواك نيز داراي حدود 10 پايگاه برونمرزي براي كار در عراق و كشورهاي عربي بود، ولي نتيجه كار اين 3پايگاه اسرائيلي حتي با مجموع كار آن 10 پايگاه نيز قابل مقايسه نبود. علت عدم ورزيدگي و عدم تجربه كافي رهبران برونمرزي اداره كل دوم بود.»
عليالظاهر پايگاههاي سهگانه اطلاعاتي ـ جاسوسي موساد در مناطق غربي و جنوبي ايران در سال 1346 برچيده شد و مسئولان آن سازمان ترجيح دادند از آن پس، هدايت شبكههاي اطلاعاتي گستردهاي را كه تا آن هنگام در ايران ايجاد كرده بودند (گفته شده كه در همين رابطه حدود 300 نفر مأمور ورزيده اطلاعاتي و جاسوسي تربيت شده و به كار گرفته شده بودند) از خاك اسرائيل برعهده گيرند. چند سال بعد، بار ديگر اسرائيل درصدد برآمد پايگاههاي سهگانه اطلاعاتي ـ جاسوسي در غرب و جنوب ايران را فعال سازد، اما رؤساي ساواك چندان تمايلي به فعاليت دوباره آن نشان ندادند. در آستانه قرارداد صلح ايران و عراق در الجزاير (1975م./1354ش.) برخي كارشناسان و مديران ارشد ساواك هشدار دادند كه با فعال شدن دوباره پايگاههاي اطلاعاتي موساد در مناطق غربي و جنوبي كشور، در روند صلح دو كشور (ايران و عراق) مشكلات جدي بروز خواهد كرد. در اين ميان، رئيس وقت ساواك خوزستان ضمن اشاره به اثرات سوء فعاليت پايگاههاي جاسوسي سهگانه مذكور، گفته كه همكاريهاي گذشته، فايده قابل اعتنايي براي ايران نداشته است. وي به تبعات سوء از سرگيري فعاليت اين پايگاهها در روابط ايران و عراق نيز پرداخته است:
عطف به 38319/243 ـ 1/11/54
موضوع استقرار مجدد رهبر عمليات برونمرزي دوستان زيتون در آبادان و شروع همكاري مشترك با پايگاه برونمرزي، اين ساواك با بررسي سوابق همكاري 12 ساله دوستان زيتون در خوزستان و نتايجي كه در گذشته به دست آمده به شرح زير اظهارنظر ميگردد:
1ـ دوستان زيتون انتظار بهره كار منابع را داشته و به حفاظت آنها كمترين توجهي نمينمودند و در نتيجه آخرالامر تعدادي منابع ايراني و عراقي لو رفته و تعدادي نيز دستگير و اعدام و تعدادي هم متواري و پناهنده شدند كه هنوز از نظر تأمين مخارج خانواده آنها ساواك با مشكلاتي درگير است.
2ـ به طور كلي عدم آشنايي رهبر عمليات برونمرزي دوستان [اسرائيليها] به زبان خارجي و بعضاً عدم آگاهي از خصوصيات اخلاقي، طرز زندگي، آداب و سنن و تعصبات مذهبي منطقهاي ساكنان نوار مرزي باعث ميگردد كه اگر رهبر عمليات دوستان زيتون از ابتداي نشان كردن در جريان ماوقع قرار نگيرد به نامه پراكني و شكوه و شكايت نزد اولياي خود در مركز ميپردازد[...]. و اگر در جريان قرار گيرند و در عمليات شركت كنند ناخودآگاه چنان رفتار ميكنند كه نشان شده را يا بري از همكاري و يا بسيار متوقع و يا مطلع از فعاليت به نفع يك كشور بيگانه مينمايند[...]. بعضاًدوستان زيتون مايل بودند كه زيركانه و مخفيانه منابع پايگاه برونمرزي خود را مستقيماً خود از طرق ديگري اداره نمايند[...].
5ـ با توجه به توافقت سياسي و مرزي بين دولتين ايران و عراق و تعهدات سياسي ناشي از آن و تشديد مراقبتهاي نوار مرزي و هوشياري دستگاههاي ضداطلاعاتي حريف و صدور اوامر مؤكد در زمينه رعايت كامل حفاظت در جلوگيري از لو رفتن عوامل و ديگر كارهايي كه به حسن نيت سياسي دولت شاهنشاهي لطمه بزند. به نظر ميرسد در حال حاضر با در نظر گرفتن موارد بالا به هيچوجه ريسك كردن در فعاليتهاي مشترك برونمرزي و تشكيل شبكات [شبكههاي] اطلاعاتي و گسترش آن به صلاح نباشد. زيرا دوستان زيتون به اين مسئله اهميتي نميدهند و محتملاً دلشان به حال ما نسوخته و با اوضاع و احوالي كه به همين علت بعداً از نظر سياسي بين ايران وعراق روي خواهد داد و عكسالعمل اعراب روي ايران اعتنايي نخواهند نمود. نتيجه اينكه با توجه به مقدار زياد يهودي ايراني كه در آبادان وجود دارد و شناسايي دوستان زيتون روي آنها و اينكه اكثر اين يهوديها در بيشتر شئون مختلف اجتماعي و تجاري آبادان و خرمشهر نفوذ كامل دارند و سابقه امر نشان ميدهد كه رفت و آمدهاي مشكوك و بيدليل رهبران عمليات اعزامي دوستان [اسرائيلي] درگذشته به نقاط پست و دور افتاده شهر احتمال تماس آنها را با اين يهوديها و يا عوامل ديگري دور از برنامه همكاري مشترك و به طور كلي ديد ساواك [... است]. »
پس از مدت كوتاهي، بار ديگر از اوايل 1355ش. پايگاههاي اطلاعاتي ـ جاسوسي موساد در غرب و جنوب كشور فعاليت خود را از سر گرفتند و تا پايان دوران پهلوي اين پايگاهها فعال بود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اين پايگاهها توسط انقلابيون تصرف شد و به فعاليت آن خاتمه داده شد. روزنامه كيهان در سوم اسفند 1357 درباره كشف يكي از همين پايگاهها چنين نوشته است:
«عدهاي از مجاهدين قهرمان شهر كرمانشاه موفق به كشف يك پايگاه بزرگ مخابراتي و جاسوسي در غرب اين شهرستان شدند... گروهي از مطلعين و مجاهدين هنگام جستجو تعدادي اسناد و مدارك سري در ساختمانهاي اين پايگاه كشف كردند و عقيده داشتند كه اين مجموعه به وسيله عمال ساواك و مأموران جاسوسي اسرائيل و هدايت و كنترل سيا در دست ساختمان بود...»
منبع:ساواک ، مظفر شاهدی ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، بهار 1386 ، ص 218 تا 227